آدریانآدریان، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

آدریان عشق مامانღ

تولد 1 سالگی میوه عشقمون

1392/10/16 2:55
نویسنده : مامان سپیده
845 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گلدونه مامانقلب ببخش منو میدونم خیلی دیر کردم ولی شرمندمخجالت پسرم اما حالا با کلی خبرهای خوب خوب اومدم اول از همه تولدت مبارک ماه مامان بالاخره 1ساله شدی عروسکم اون روزی رسید که واسش لحظه شماری میکردم گل مامان و تو اینقدر بزرگ شدی که تو جشن یک سالگیت دست میزدی و شادی میکردی و اشک را به چشمهای مامانت اوردی عروسکم خدایا شکرت که این روزها را میبینم من و بابایی عاشقانه میپرستیمت فسقلم اول از همه بگم که شما امسال 3تا تولد داشتی و حسابی خوش به حالت بود اولین تولدت که مامان زری واست گرفت و شما یه کادوی پیش زمینه ایی گرفتی روز تولدت یعنی 19 اذر مامان زری واست کیک گرفت و ما را دعوت کرد و بهت یه ماشین خوشمل کادو داد و خاله صفورا هم واست یه لگوی خوشگل خرید و حسابی سورپرایزت کردن تو هم ناز گل من که دیگه از بس واست اهنگ تولد را خوندم کلمه تولد را میشناختی تا اهنگش را میخوندن دست میزدی و دل همه را با این دلبریات میبردی بیشتر از همه دل منو مامانی اون روز حسابی بهت خوش گذشت اینم عکس اولین تولدت ماه منفدای اون دستهای کوچولوت بشه مامانیقلب

فردای اون روزم مامان جهان واست کیک گرفت و دعوتمون کرد و عمو واست کیک خرید ودوباره حسابی تولد بازی کردیم و البته تو هم با دست رفتی سراغ کیکت و بابا فریدونم واسه پیش زمینه بهت 50تومن کادو داد و عمه لاله هم کادوی خودشو دادن و تو هم کلی ذوق کردی گل مامان اینم عکس دومین تولد

و اما تولد اصلی که مامان و بابا واست گرفتن و خیلی خیلی هم خوش گذشت چون مصادف بود با شب یلدا ما تصمیم گرفتیم تولدت را یه هفته دیرتر بگیریم تا گل پسرم یه شب یلدای خوب هم کنار عزیزاش داشته باشه

اون روزم پسرکم خیلی تولد تولذ  خوندیم و تو هم میرقصیدی و ذوق میکردی و همه واست دست میزدن و تا دست نمیزدن دوباره خودت دست میزدی یعنی بازم دست بزنین فدای اون شیطنتات عروسکم عزیزمی و خلاصه همه واست کادوهای خوب خوب اوردن که انشالله به شادیهاشون جبران کنیم جونم واست بگه که اون روز صبح اول وقت تا بیدار شدی من و بابایی رفته بودیم تو اتاق خواب و بادکنک باد میکردیم که تو بیدار نشی اما از بخت بد یکی از بادکنک ها ترکید و من و بابایی که ترسیدیم هیچ تو هم با گریه از خواب بیدار شدیگریه و اما تا چشمت به بادکنک ها افتاد اول تعجب کردی و بعد رفتی سراغشون و چنان خندهایی از ته دل میکردی که تمام خستگی از تن مامان رفت و یه لحظه با خودم گفتم مگه خوشبختی غیر از دیدن شادی پاره تنته پس باهاش شاد باش ...من و بابایی هم مثل بچه ها اومدیم سراغت و شروع کردیم بادکنک بازی و تو هم ذوق میکردی فدای اون خنده هات ..خلاصه که امسال خیلی به پسرم خوش گذشت اخه کلی تولد بازی داشت جالب اینجا که میدونستی تولدت و ذوق میکردی خوشحالم که پسرم اولین سال پا گذاشتنش به زندگی عاشقانه ما را به خوبی جشن گرفت و امیدوارم هر سال بهتر از امسال بهت خوش بگذره و قابل توجهت که من و بابایی هم واسه کادو تولدت یه زنجیر واست خریدیم نیشخندکه به پلاک اسمی که مامان زری واست خریده بود وصل کردیم و تو عکسای قبلی هم هست چون زود خریده بودیم کلا من و بابا یی تو همه چیز هولیمساکت و مامان زری و خاله ها و بابا فریدون وعمو و ....همه بازم کلی واست زحمت کشیده بودن کادوهای خوب خوب اورده بودن دست همگیشون درد نکنه دوسشون داریم که به یاد گل من بودنقلب اینم وقتیه که مامان زری گذاشتت توی جعبه کیکنیشخند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)