آدریانآدریان، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

آدریان عشق مامانღ

قربون ماما گفتنت

1392/5/28 3:03
نویسنده : مامان سپیده
1,391 بازدید
اشتراک گذاری

پسرکم دوست دارم و چه خرسندم از داشتنت خدا کنه همیشه کنار هم این آرامش را حس کنیم تازه میفهمم چه قدر فرق کردم سرشارم از حس مادری دنیام عوض شده همه ی زندگیم و لحظه هام شدی تو ..... تو و فقط تو حتی تصور دوریت هم هر ثانیه عذابم میده و چه خود آزارم من که به این فکر احمقانه می اندیشم

بزار واست از حال این روزهامون بگم که دلم نمیخواد تموم بشه فکر اینکه تو روزی پسر رشیدی میشی و میری دنبال رویاهات عذابم میده نه اینکه نخوام شاهزادم روزی مردی قدرتمند بشه اما نمیدونم چرا این روزها به اون موقع که آغوشم خالی میشه زیاد فکر میکنم بگذریم امروز صبح که مثل هر روز زودتر مامانی بیدار شدی مامانی خودشو زد به خواب تا شاید این گل پسر گول بخوره و باز بخوابه تا منم بخوابم اما گول که نخوردی هیچ وقتی مثل همیشه هی زدی به مامانی و اومدی تو صورتم که بیدارم کنی و دیدی خیر مامان تو خوابه نازه منصرف نشدی و 5 دقیقه یه دم گفتی ما ما  عمم ...ماما عمم یعنی پاشو دیگه من گشنمه قربونت برم که تا مامانی را از جا بلند نکردی ول کن نبودی منم هر چی محل نذاشتم فایده نداشت ادامه میدادی بعد از اونم امروز به خاطر دندون درد که فکر کنم میخواد باز مروارید بیاد تو دهنت اصلا" نخوابیدی تا 10 شب که حمامت کردم بیهوش شدی ولی من از خستگی هنوز خواب ندارم ببین چه مامان فعالی دارینیشخند

مامانی به فدات که تازگی ها دست دستی میکنی تا بهت میگم دست بزن مامان شروع میکنی دست زدن تشویقبای بای هم میکنیبای بای و سرسری که خیلی وقته گاهی وقتها هم تا میگم دست بزن بای بای میکنی بمیرم بچم هنگ میکنهنیشخنداما اکشال نداره مامانی زود زود یاد میگیریماچراستی یادم رفت بگم که این روزها خجالتی هم شدی تا خجالت میکشی سرت را تو سینه مامان قایم میکنیخجالت وای قربونت برم صبح که بیدار شدی میخورمتخوشمزه

 


 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)