تولد بابایی
سلام عزیزم خوبی مامانی؟امروز بهت نمیگم عشقم چون امروز تولد عشق اولمه یعنی بابایی آخه من اول عاشق اون شدم و بعد از اون عشق پاک خدا تو را بهمون هدیه داد آخه منو بابایی یه عشق رویایی با هم داریم و تو این عشقو قشنگتر کردی این را گفتم که بدونی من و بابایی چه قدر همدیگه را دوست داریم و تو باید به این عشق احترام بزاری عزیزکم . اینکه تو آغوش بابایی آروم میگیرم و این آرامش را با دنیا عوض نمیکنم را بدون تا همیشه به مامان و بابات افتخار کنی آخه بابایی بهترین همسر دنیاست و من عاشقانه دوسش دارم بدون اگه لحظه ای تلخی وارد زندگیمون میشه گذراست و اینو تلخی را باور نکن که من و بابایی بدون هم میمیریم و من خدا را به خاطر آفرینش همسرم شاکرم و من بی شماها لحظه ای این زندگی را نمیخوام .دوستون دارم و از لحظه لحظه کنارتون بودن لذت میبرم و دلم نمیخواد این خوشبتی را لحظه ای از دست بدم.امسال مامانی نتونست واسه تولد بابایی کاری بکنه هر سال سعی میکردم واسش تولد بگیرم آخه بابایی خیلی تولد دوست داشت اما با اومدن شما قرار بر این شد که فقط واسه شما تولد بگیریم آخه حالا دیگه ما نی نی داریم اما هر زمان که بتونم قول میدم واسه بابا هم تولد بگیرم به تو حسودی نکنه اما واقعا امسال با اومدن تو وقت نمیشد بابایی هم باید مامانا ببخشه اما دوست داشتم تولدش رابهش اینجا تبریک بگم که هم تو هم خودش بدونید چه قدر دوسش دارم و همیشه واسم مثل روز اول عزیزه
تولدت مبارک عشق من
خیلی جالبه بهترین اتفاقهای زندگیم تو فصل پاییز افتاد ((بابایی پاییز به دنیا اومد و من پاییز با بابا آشنا شدم و پاییز با هم ازدواج کردیم و پاییز هم میوه ی عشقمون را خدا بهمون داد )) دیدی پسرم چه قدر خدا دوسمون داشته
زن نیستم اگر زنانه پای عشقم نایستم من از قبیله ی زلیخا آمده ام
آنقدر عشقت را جار میزنم تا خدا برایم کف بزند...........