سفر شمال
سلام گل پسر مامانی خیلی وقته واست ننوشتم آخه رفته بودیم شمال با دایی فرامرز و خاله سمیه و مامان زری به تو یکی که خیلی خوش گذشت همش دورت شلوغ بود و از این بغل به اون بغل بودی اونا هم حسابی لوست کردن و تو هم بغلی شدی حالا از وقتی اومدیم همش میخوای بیای بغلم خودت را رو زمین دنبالم میکشی و مامان میگی و دستت را دراز میکنی بغلت کنم اینم بگم تو این سفر بیشتر از همیشه و واضح مامان میگفتی قربون اون مامان گفتنت بشم مامانی که دیگه هیچ کس و هیچ چیز واسم به جز تو مهم نیست و دیگه اینکه از زمانی که اومدیم به دست و صورتت دونه زده که بردیمت دکتر گفت حساسیت به نیش حشره بوده بمیرم برات مامانی اینم سوغاتیه شماله اما از سفرت بگم که کلی تو دریا حال کردی و جیغ میزدی و از ذوقت پاهات را رو ماسه ها میزدی فدات بشم من و مهمتر از همه اینکه تو این سفر سه شنبه 15 مرداد اولین مروارید پسرکم جوونه زد و بالاخره دندون دار شدی مبارکککککک مامانی انشاالله همیشه سالم باشی
اینم عکس اولین دندونت
و اینم یه عکسی که من و دایی ازت گرفتیمو من عاشقشم
اینم یه عکس کاملا" خانوادگی
آدریان وخاله و دایی و من و بابایی این عکسمونم میدوستم
آدریان و مامان زری در تله کابین
آدریان و بابایی در دریا
اینجا هم میرفتیم سورتمه که دایی موهاتو درست کرد به قول خاله سمیه مثل خودش درست کرد ولی خیلی بهت اومد
آدریان و دایی جونش