پسرم ببخش...
وای پسرم مامانی را ببخش بمیرم الهی جمعه که با بابایی رفتیم بیرون تا واست تاب بخریم وقتی برگشتیم من تو را گذاشتم روی تخت اومدم لباس عوض کنم که یه دفعه صدای وحشتناکی شنیدم و صدای جیغ تو بود که میومد خدایا تو از رو تخت مامانی افتاده بودیمن اون لحظه مردم مامانی از صدای جیغ من بابایی اومد و بردیمت بیمارستان و بهت یه شربت دادند وقتی خوردی خوابیدی و ازت سی تی اسکن گرفتن خدا را شکر که چیزی نبود بمیرم واست که انقدر گریه کردی عسلم من نباید تنهات میزاشتم حتی 1ثانیهبعضی وقتها میگم نکنه من مامان لایقی نیستم .......خدا کنه لیاقت نگهداری ازت را داشته باشم گلم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی