عینک بابایی
وای مامان فدات بشه که اینقدر بامزه شدی ماه من امشب داشتی غر میزدی بابایی هم واسه اینکه آرومت کنه تا من فیلم ببینم عینکش را زد به چشمت تو آروم که هیچی کلی ذوق کردی و خندیدی من و بابایی هم تا قیافت را دیدیم مردیم از خنده بمیرم مامان که از خنده های ما میخندیدی اما نمیدونستی واسه چی میخندیم منم ازت معذرت خواهی کردم آخه دست خودمون نبود بامزه شده بودی بابایی میگفت چون ما را با عینک یه رنگ دیگه میبینه میخنده و خوشحاله بهت قول دادم بریم واسه خودت یه عینک خوشمل بخریم اینم عکسات اینجا هم انگار لب دریا تشریف دارید ...
نویسنده :
مامان سپیده
3:00